پارازیتی که بچه حزب اللهی‌ها درست کردند

وحيد يامين پور در صفحه شخصي خود در گوگل نوشت:
 
در الگوی shannon-weaver عامل پارازیت در فرآیند انتقال پیام مورد تاکید قرار گرفته؛در ارتباطات اجتماعی آگهی بی موقع و اضافی را پارازیت می نامیم. این پارازیت امروزه یک خبر خاص است که توجهات را به خودش معطوف می کند. مخاطب علاقمند شنیدن یک خبر است و ناگهان یک نویز یا پارازیت اصل خبر را مخدوش میکند و مخاطب را می پراند. نویز و پارازیت یک سیاست شناخته شده در عالم رسانه ای امروز است. نمونه ی دقیقش در خصوص عکس احمدی نژاد در مراسم خاکسپاری چاوز است.
 
نزدیک به 60 کشور در مراسم تدفین چاوز شرکت کرده اند. حضور احمدی نژاد در آن مراسم و واکنش کاملا متمایز مردم و خانواده ی چاوز نشان از عمق نفوذ ایران اسلامی در آنسوی دنیاست. تشکیل یک جبهه ی بزرگ بین المللی علیه امریکا و با نمود آشکار رهبری معنوی ایران؛احمدی نژاد اینجا نماینده ی اسلام و نماینده ی جمهوری اسلامی است نه یک شخصیت حزبی. چرا باید اصل این اتفاق بزرگ که بیش از پیش امریکا و جبهه ی استکبار را عصبانی میکند تحت الشعاع یک عکس قرار گیرد.
عکسی که منتشر شد کاملا آگاهانه و به موقع بود. یک پارازیت که اصل ماجرا را به حاشیه می راند و جالب است که ماموریت این پارازیت برعهده ی جریان حزب الله گذاشته شد. این همان جنگ روانی و رسانه ایست که بچه حزب اللهی ها دنبالش می گردند... فهمیدنش کمی پیچیده است.
 
پ ن: منظور من از اینکه آن طلبه یکساعت پیرزن را به دوش کشیده همین ماموریتی بود که بر شانه های حزب الله افتاد!
 

فیلم حضور احمدی نژاد در مراسم فوت هوگو چاوز ۵۹ ساله!
   
 

طلبه، پیرزن را بغل کرد و از آب عبور داد

به گزارش فرهنگ نیوز، اخیرا در شبکه های اجتماعی و رسانه ها تصاویری از حواشی مراسم خاکسپاری هوگو چاوز با حضور رئیس جمهور منتشر شده که نظرات متفاوتی راجع به آن منعکس شده است.

 وحید یامین پور در صفحه شخصی پلاس خود، مطلبی نوشته است که ذکر آن خالی از لطف نیست:

دو طلبه داشتند کنار رودخانه ای راه می رفتند. پیرزنی کنار آب ایستاده بود و نمیتوانست از آب عبور کند. طلبه ی اول بی درنگ کفشهایش را درآورد پیرزن را گرفت و آنسوی آب به زمین گذاشت... . طلبه ی دوم نگاه کرد و هر دو به راه افتادند. یکساعت بعد طلبه ی دوم سکوت را شکست و گفت هنوز دارم به این فکر میکنم که کاری که تو کردی اشکال شرعی نداشت؟
طلبه ی اول گفت: «من چند ثانیه بیشتر پیرزن را به دوش نگرفتم، اما گویا یکساعت است که از دوش تو پایین نیامده!»